جایی که خدا خیلی حال میکنه با کار بنده اش
بازدید 580
0

جایی که خدا خیلی حال میکنه با کار بنده اش

ابراهیم در آتش

ابراهیم در آتش

به فرمان نمرود ، ابراهیم را زندانی نمودند. از هر سو اعلام شد که مردم هیزم جمع کنند، و یک گودال و فضای وسیعی را در نظر گرفتند، بت پرستان گروه گروه هیزم می‌آوردند و در آن‌جا می‌ریختند. گر چه یک بار هیزم برای سوزاندن ابراهیم کافی بود، ولی دشمنان می‌خواستند هر چه کینه دارند نسبت به ابراهیم آشکار سازند. وانگهی این حادثه موجب عبرت برای همه شود، و عظمت و قلدری نمرود در قلبها سایه بیافکند تا در آینده هیچ‌کس چنین جرئتی نداشته باشد.

1_روز موعود

روز موعود فرا رسید، نمرود با سپاه بی‌کران خود، در جایگاه مخصوص قرار گرفتند. در کنار آن بیابان، ساختمان بلندی برای نمرود ساخته بودند نمرود بر فراز آن ساختمان رفت تا از همان بالا صحنه سوختن ابراهیم را بنگرد و لذت ببرد.

هیزم‌ها را آتش زدند، شعله‌های آن به سوی آسمان سرکشید، آن شعله‌ها به قدری اوج گرفته بود که هیچ پرنده‌ای نمی‌توانست از بالای آن عبور کند. اگر عبور می‌کرد می‌سوخت و در درون آتش می‌افتاد.

2_ ساختن منجنیق

در این فکر بودند که چگونه ابراهیم را در درون آتش بیفکنند، شیطان یا شیطان صفتی به پیش آمد. و منجنیقی ساخت و ابراهیم را در درون آن نهادند تا به وسیله آن او را به درون آتش پرتاب نمایند.

در این هنگام ابراهیم تنها بود، حتی یک نفر از انسانها نبود که از او حمایت کند. تا آن‌جا که پدر خوانده‌اش « آزر » نزد ابراهیم آمد و سیلی محکمی به صورت او زد و با تندی گفت: «از عقیده‌ات برگرد!»

3_ در خواست فرشته ها از خدا

ولی همه موجودات ملکوتی نگران ابراهیم بودند، فرشتگان آسمانها گروه گروه به آسمان اول آمدند. و از درگاه خدا درخواست نجات ابراهیم ـ علیه‌السلام ـ را نمودند، همه موجودات نالیدند، جبرئیل به خدا عرض کرد: «خدایا! خلیل تو، ابراهیم بنده تو است. و در سراسر زمین کسی جز او تو را نمی‌پرستد، دشمن بر او چیره شده و می‌خواهد او را با آتش بسوزاند».

3.1_ جواب خداوند

خداوند به جبرئیل خطاب کرد: «ساکت باش! آن بنده‌ای نگران است که مانند تو ترس از دست رفتن فرصت را داشته باشد، ابراهیم بنده من است، اگر خواسته باشم او را حفظ می‌کنم، اگر دعا کند دعایش را مستجاب می‌نمایم».

4_ دعای ابراهیم

ابراهیم در میان منجنیق، لحظه‌ای قبل از پرتاب، خدا را چنین خواند:

«یا اَللهُ یا واحِدُ یا اَحَدُ یا صَمَدُ یا مَنْ لَمْ یلِدْ وَ لَمْ یولَدْ وَ لَمْ یکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَدٌ نَجِّنِی مِنَ النّارِ بِرَحْمَتِکَ؛ ای خدای یکتا و بی‌همتا، ای خدای بی‌نیاز، ای خدایی که هرگز نزاده و زاده نشد، و هرگز شبیه و نظیر ندارد، مرا به لطف و رحمتت، از این آتش نجات بده».(و مطابق بعضی از روایات، امام صادق ـ علیه‌السلام ـ فرمود: ابراهیم ـ علیه‌السلام ـ در مناجات خود، انوار پنج تن آل عبا ـ علیه‌السلام ـ را واسطه قرار داد و گفت: «اللّهُمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ وَ فاطِمَهَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ…»

جبرئیل در فضا نزد ابراهیم آمد و گفت: «آیا به من نیاز داری؟» ابراهیم گفت: «به تو نیازی ندارم ولی به پروردگار جهان نیاز دارم.»

جبرئیل انگشتری را در انگشت دست ابراهیم نمود. که در آن چنین نوشته شده بود: «معبودی جز خدای یکتا نیست، محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ رسول خدا است، به خدا پناهنده شدم، و به او اعتماد کردم، و کارم را به او سپردم»

5_ خطاب خداوند به آتش

در همین لحظه فرمان الهی خطاب به آتش صادر شد:

«یا نارُ کُونی بَرْداً؛ ای آتش برای ابراهیم سرد باش».آتش آن چنان خنک شد، که دندانهای ابراهیم از سرما به لرزه در آمد، سپس خطاب بعدی خداوند آمد:

«و سَلاماً عَلی اِبْراهیمَ؛ بر ابراهیم، سالم و گوارا باش».

آن همه آتش به گلستانی سبز و خرّم مبدَل شد، جبرئیل کنار ابراهیم ـ علیه‌السلام ـ آمد و بااو به گفتگو پرداخت.

بهتر این است که در این جا به اشعار ناب مولانا در کتاب مثنوی گوش جان فرا دهیم:

چون رها از منجنیق آمد خلیل آمد از دربار عزّت، جبرئیل گفت:

هَل لَک حاجَهٌ یا مُجتبی گفت: اَمّا مِنکَ یا جبریلُ لا

من ندارم حاجتی با هیچ‌کس با یکی کار من افتاده است و بس

آن چه داند لایق من آن کند خواه ویران خواه آبادان کند

گفت این جا هست نامحرم مقال عِلْمُهُ بِالحالِ حَسْبِی مَا السُّؤال

گر سزاوار من آمد سوختن لب ز دفع او بیاید دوختن.

من نمی‌دانم چه خواهم زان جناب بهر خود و اللهُ اَعْلَم بالصَّواب

نمرود ابراهیم را در گلستان دید که با پیرمردی گفتگو می‌کند، ‌ به آزر رو کرد و گفت: «به راستی پسرت چقدر در نزد پروردگارش ارجمند است!»

و نیز گفت: «اگر بنا است کسی برای خود خدایی انتخاب کند، سزاوار است که خدای ابراهیم را انتخاب نماید.»

یکی از رجال چاپلوس دربار نمرود (برای رفع وحشت نمرود) گفت: «من دعا و وِردی بر آتش خواندم، تا آتش ابراهیم را نسوزاند.



اشتراک گذاری

نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *