فایل صوتی غزل شماره 15 حافظ
گوینده : حسین پناهی
ای شاهد قدسی، کِه کَشَد بند نقابت؟
وی مرغ بهشتی، که دهد دانه و آبت؟
.
خوابم بشد از دیده در این فکر جگرسوز
کآغوش که شد، منزل آسایش و خوابت؟
.
درویش نمیپرسی و ترسم که نباشد
اندیشهٔ آمرزش و پروای ثوابت
.
راه دل عشاق زد آن چشم خماری
پیداست از این شیوه که مست است شرابت
.
تیری که زدی بر دلم از غمزه، خطا رفت
تا باز چه اندیشه کند رای صوابت
.
هر ناله و فریاد که کردم نشنیدی
پیداست نگارا که بلند است جَنابت
.
دور است سر آب از این بادیه، هش دار
تا غول بیابان نفریبد به سرابت
.
تا در ره پیری به چه آیین رَوی ای دل
باری به غلط صرف شد ایام شبابت
.
ای قصرِ دل افروز که منزلگه انسی
یا رب مَکُناد آفت ایام خرابت
.
حافظ نه غلامیست که از خواجه گریزد
صلحی کن و بازآ که خرابم ز عِتابت
معنی غزل شماره 15 حافظ
بیت اول : ای زیبای بهشتی خوشا به حال آن کس که روبند تو را باز میکند و تو را در آغوش میگیرد و به کام دل خویش میرسد و تو را پرورش میدهد و از تو نگهداری میکند.
بیت دوم : هرگاه می اندیشم که تو در آغوش چه کسی آرام میگیری از این فکر جان گزا بیتاب میشوم و در حسرت وصل تو میسوزم.
بیت سوم : از من بیچاره یادی نمیکنی و من دلشده را فراموش کرده ای گویا نمی دانی که دلجویی از این پریشان حال پاداشی نیکو و بی مهری و جفا با وی پی آمدی ناگوار خواهد داشت.
بیت چهارم : نگاه دلنواز چشمان زیبایت دل و هوش شیفتگانت را ربود و این همه کرشمه و ناز در نگاه دلربایت نه تنها به شراب ماننده است بلکه خود عین مستی است.
بیت پنجم : تیر جان شکاری که به سوی دل من پرتاب کردی مرا نکشت و من چشم براه تیری دیگر هستم که بر قلبم فرود آید و یا به شیوه یی دیگر مرا فدای خویش کنی.
بیت ششم : از آنجا که این همه ناله و فغان من سوخته دل را نشنیدی پیدا است که تو برتر و والاتر از آنی که ناله ی دردمندان را بشنوی.
بیت هفتم : ای حافظ روزگار جوانی را بیهوده و به نابایست گذراندی هشدار که دوران سالخوردگی را دریابی و به هدر ندهی.
بیت هشتم : به هوش باش که عشق ورزیهای دروغین و فریبنده را واقعی و راستین نپنداری، شاید آنها سرابی وادی نیستی میکشانند باشند که به صورت آب جلوه میکنند و دیوی باشند که به نظر انسان میآیند و فریب خوردگان را به وادی نیستی میکشانند.
بیت نهم : ای کاخ شکوهمند و چشم نواز که منزلگاه محبوب دل آرام منی آرزومندم که گذشت روزگار تو را مانند قصر دیگر پادشاهان نفرساید و به ویرانی نکشد و تا ابد رامشگه دلدار من باشی.
بیت دهم : دریای ژاز من بیچاره یادی نمیکنی و من دلشده را فراموش کرده ای گویا نمی دانی که دلجویی از این پریشان حال پاداشی نیکو و بی مهری و جفا با وی پی آمدی ناگوار خواهد داشت.
برای دنبال کردن ما درصفحات مجازی کلیک کنید.
نظرات کاربران