فایل صوتی غزل شماره 8 حافظ
گوینده : حسین پناهی
ساقیا برخیز و دَردِه جام را
خاک بر سر کن غم ایام را
.
ساغر می بر کفم نِه تا ز بَر
بَرکِشم این دلق اَزرَقفام را
.
گر چه بدنامیست نزد عاقلان
ما نمیخواهیم ننگ و نام را
.
باده دَردِه چند از این باد غرور
خاک بر سر نفس نافرجام را
.
دود آه سینهٔ نالان من
سوخت این افسردگان خام را
.
محرم راز دل شیدای خود
کس نمیبینم ز خاص و عام را
.
با دلارامی مرا خاطر خوش است
کز دلم یک باره بُرد آرام را
.
ننگرد دیگر به سرو اندر چمن
هرکه دید آن سرو سیماندام را
.
صبر کن حافظ به سختی روز و شب
عاقبت روزی بیابی کام را
معنی غزل شماره 8 حافظ
بیت اول : ای باده گردان رامشگر! برخیز و جام می را به گردش درآور و مرا سیراب کن تا اندوه روزگار را ناچیز بشمرم و فراموش کنم.
بیت دوم : اغر می را به من بده تا بنوشم و این جامه ی کبود را که نماد زهد ریایی است به دور افکنم.
بیت سوم : گرچه این کار نزد خرد پیشگان بدنامی و بی آبرویی در پی دارد ما در پی نام نیک و آبرو نیستیم و آن را به چیزی نمیگیریم و به شیدایی و رسوایی دلخوشیم.
بیت چهارم : می بده این خود بزرگ بینی و خود فریفتگی را که فرمان نفس بد فرجام است مایه ی خواری و پستی میدانم و از آن بیزارم.
بیت پنجم : دودِ آه و شرارِ دَمِ آتشین من، هستی این فرومایگان دل مرده و خودپرست را به آتش کشید.
بیت ششم : از این مردم ناآشنا هیچکس را شایسته ی آن نمیبینم که راز نهانی شیدایی عاشقانه ی خویش را با وی در میان گذارم زیرا دانشورانشان خام اندیشانی دل مرده و جهان فریفته اند و ساده لوحانشان فرومایه و نادان.
بیت هفتم : دل من شیفته ی ماه سیمایی است که به یکباره آرام و قرار را از من ربوده و مرا از خود بیخود ساخته است.
بیت هشتم : آن پری روی آنقدر بلندبالا و خوش خرام است که هر کس او را ببیند دیگر هرگز سرو چمن را نماد زیبایی و چشم نوازی به شمار نخواهد آورد.
بیت نهم : ای حافظ در برابر دشواریها و ناکامی های اندوهبار هجران شکیبا باش سرانجام روزی فرا میرسد که یار را در آغوش بگیری و به کام دل برسی.
برای دنبال کردن ما درصفحات مجازی کلیک کنید.
نظرات کاربران