شعر های عاشقانه کوتاه
آرامشت مسریست
آنقدر که سرایت کرده است
به پیراهن سفیدت
بانو
لحظه ای بایست
مقابل باد
تا با اهتزاز پیراهنت
دنیا از جنگ بایستد
.
❣ ❣ ❣ ❣ وحیدرضا سیاوشان ❣ ❣ ❣ ❣
.
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالودهام به بد دیدن
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن
.
❣ ❣ ❣ ❣ حافظ غزل شماره 393 ❣ ❣ ❣ ❣
.
دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود
تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود
دل که از ناوک مژگان تو در خون میگشت
باز مشتاق کمانخانه ابروی تو بود
.
❣ ❣ ❣ ❣ حافظ غزل شماره 210 ❣ ❣ ❣ ❣
.
دلتنگم و دیـدار تو درمــان مـن است
بـی رنگ رخت زمـانه زندان مـن است
بـر هیچ دلــی مبــاد و بـر هیچ تنـی
آنچ از غم هجران تو بر جان من است
.
❣ ❣ ❣ ❣ مولانا رباعی شماره 321 ❣ ❣ ❣ ❣
.
زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم
ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم
زلف را حلقه مکن تا نکنی در بندم
طره را تاب مده تا ندهی بر بادم
شهره شهر مشو تا ننهم سر در کوه
شور شیرین منما تا نکنی فرهادم
حافظ از جور تو حاشا که بگرداند روی
من از آن روز که دربند توام آزادم
.
❣ ❣ ❣ ❣ حافظ غزل شماره 316 ❣ ❣ ❣ ❣
.
من شوق قدم های رسیدن به تو هستم
یک شهر دلش رفت که من دل به تو بستم!
آرامش لبخند تو اعجاز تو این است…
زیبایی تو خانه براندازترین است!
.
❣ ❣ ❣ ❣ شعر های عاشقانه کوتاه❣ ❣ ❣ ❣
.
یک بوسه ز تو خواستم و شش دادی
شاگرد که بودی که چنین استادی
خوبی و کرم را چو نکو بنیادی
ای دنیا را ز تو هزار آزادی
.
❣ ❣ ❣ ❣ مولانا رباعی شماره 1992 ❣ ❣ ❣ ❣
.
دلبرم رفت ودلم رفت به دنبال دلش
اوبه دنبال رقیب ودل به دنبال دلش
دل بِکَن ای دلکم عشق بیهوده مخواه
یار بیگانه مشو دلبر بیگانه مخواه
.
❣ ❣ ❣ ❣ مولانا ❣ ❣ ❣ ❣
.
دوش دیوانه شدم! عشق مرا دید و بگفت:
آمدم! نعره مزن! جامه مَدَر! هیچ مگو!
گفتم ای عشق من از چیز دگر می ترسم
گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو!
من به گوش تو سخن های نهان خواهم گفت
سر بجنبان که بلی! جز که به سر هیچ مگو!
گفتم این روی فرشته است عجب یا بشر است؟!
گفت این غیر ِ فرشته است و بشر هیچ مگو…!
.
❣ ❣ ❣ ❣ مولانا غزل شماره 2220 ❣ ❣ ❣ ❣
.
«چه جمال جان فَزایی
که میانِ جانِ مایی
تو به جان چه مینمایی،
تو چنین شکر چرایی؟!»
.
❣ ❣ ❣ ❣ مولانا غزل شماره 2857 ❣ ❣ ❣ ❣
.
آنچنان جای گرفتی ,تو به چشم و دلِ من
که به خوبانِ دو عالم
نظری نیست مرا…!
.
❣ ❣ ❣ ❣ مولانا ❣ ❣ ❣ ❣
.
عشقت صنما چه دلبریها کردی
درکشتن بنده ساحریها کردی
بخشی همه عشقت به سمرقند دلم
آگاه نه ایی چه کافریها کردی
❣ ❣ ❣ ❣ مولانا رباعی شماره 1905 ❣ ❣ ❣ ❣
.
دلبران، دل میـبرند، اما تـو جانم میـبرے
ناز را افزوده ، با نازت توانم میـبرے
سوز دردِ عشق را با غمزه های ناز خود
تا ته قلب من و تا استخوانم میـبرے
میزنےچشمڪ نهانے، جانِ تـو! جان خودم!
با تڪان پلڪ خود تا بیڪرانم میبرے
تاڪه میخواهم بگویم راز خود را ناگهان
دستهاے مهربان را بر لبانم میبرے
میڪنے ساڪت مرا با بوسه هاے بی هوا
شعر را با بوسه از روے زبانم میـبرے
تو شبیه دلبران هستی ولي جور دگر
دلبران، دل میبرند، اما تو جانم میبری…
❣ ❣ ❣ ❣ مصطفی ملکی ❣ ❣ ❣ ❣
.
گر چشم بامداد به خورشید روشن است
ما را دل از خیال تو جاوید روشن است …!
.
❣ ❣ ❣ ❣ محمدرضا شفیعی کدکنی ❣ ❣ ❣ ❣
.
من
برای آن که چیزی از خود به تو بفهمانم
جز چشم هایم
چیزی ندارم …
.
❣ ❣ ❣ ❣ احمد شاملو ❣ ❣ ❣ ❣
.
عاشقی را چه نیاز است به توجیه و دلیل
که تو ای عشق همان پرسش بی زیرایی
.
❣ ❣ ❣ ❣ قیصر امین پور ❣ ❣ ❣ ❣
.
چشمت به چشم ما و دلت پیش دیگری ست
جای گلایه نیست که این رسم دلبری ست
هرکس گذشت از نظرت در دلت نشست
تنها گناه آینه ها زودباوری ست
❣ ❣ ❣ ❣ فاضل نظری ❣ ❣ ❣ ❣
.
اینجا کسی هست
از من به من نزدیک تر
می پیچد هرم نفس هایش
در خانه امنم
از عشق به خود آدمی
لبریز تر
.
❣ ❣ ❣ ❣ شعر های عاشقانه کوتاه ❣ ❣ ❣ ❣
.
تو را من چشم در راهم
در آن ساعت که می روید
به روی صحنه دشتی
گلی زیبا ،شقایق نام
به وقت گرگ و میش صبح
شب گرگینه می خوابد
و روز میشی از پشت دماوندم
دوباره باز می آید
تورا من سخت دلتنگم
در آن صبحی که پی در پی
نسیم ناز فروردین
ببوسد گونه هایت را
و لبخندی کشاند روی بوم سرخ لبهایت
که بومت را بخنداند
تو را من چشم در راهم
به گاهی که صدای ازدحام جیرجیرک ها
تراوش میکند از کوزه تاریک باغستان
تو را من سخت دلتنگم
شبانی که به ناگه می پرم از خواب
گلویم دشت لوت است و
دهانم خشک و بی آب است
و تنگ یادگارت را مثال نیل می نوشم
تو را من چشم در راهم
به هر لحظه
به هر آنی
نمی دانم که می دانی
نمی دانی
❣ ❣ ❣ ❣ بهمن کیا ❣ ❣ ❣ ❣
.
هر که در عاشقی قدم نزده است
بر دل از خون دیده نم نزده است
او چه داند که چیست حالت عشق
که بر او عشق، تیر غم نزده است
.
❣ ❣ ❣ ❣ خاقانی ❣ ❣ ❣ ❣
.
در آغوشم بیا هر شب
ک محراب نگاهت را
در امیزی ب چشمانم
گهی یادی کنی ازمن
منم هر شب ب تنهایی
ب یاد خاطرات تو
برایت شعر میخوانم
❣ ❣ ❣ ❣ حسین پناهی ❣ ❣ ❣ ❣
.
چون به دست ما سپارد زلف مشک افشان خویش
پیش مشک افشان او شاید که جان قربان کنیم
آن سر زلفش که بازی می کند از باد عشق
میل دارد تا که ما دل را در او پیچان کنیم
او به آزار دل ما هر چه خواهد آن کند
ما به فرمان دل او هر چه گوید آن کنیم
.
❣ ❣ ❣ ❣ مولانا غزل شماره 1598 ❣ ❣ ❣ ❣
.
سیر نمی شوم زتو، ای مه جان فزای من
جور مکن جفا مکن، نیست جفا سزای من
با ستم و جفا خوشم، گرچه درون آتشم
چونکه تو سایه افکنی بر سرم ای همای من
.
❣ ❣ ❣ ❣ مولانا غزل شماره 1824 ❣ ❣ ❣ ❣
.
مگذار دیگران نام تو را بدانند …
همین زلال بیکران چشمانت
برای پچ پچ هزار ساله آنان کافیست!
.
❣ ❣ ❣ ❣ احمد شاملو ❣ ❣ ❣ ❣
.
کیستی که من این گونه
به اعتماد
نام خود را با تو می گویم
کلید خانه ام را در دستت می گذارم
نان شادی هایم را با تو قسمت می کنم
کیستی که من، اینگونه به جد
در دیار رؤیاهای خویش
با تو درنگ میکنم؟
کیستی که من جز او
نمی بینم و نمی یابم
دریای پشت کدام پنجره ای؟
که اینگونه شایدهایم را گرفته ای
زندگی را دوباره جاری نموده ای
پر شور، زیبا و روان
دنیای با تو بودن در اوج همیشه هایم
جان می گیرد
و هر لحظه تعبیری می گردد از
فردایی بی پایان
در تبلور طلوع ماهتاب
باعبور ازتاریکی های سپری شده…
کیستی ای مهربان ترین؟
.
❣ ❣ ❣ ❣ احمد شاملو ❣ ❣ ❣ ❣
.
یک لحظه نگاهم به تو افتاد و از آن روز
از عشق گریزانم و با عشق موافق
❣ ❣ ❣ ❣ علی صفری ❣ ❣ ❣ ❣
.
من پناهنده ام
به مرزهای تنت
و من همه جهان را
در پیراهن گرم تو
خلاصه می کنم
مثل درختی
که به سوی آفتاب قد میکشد
همه وجودم دستی شده است
و همه دستم خواهشی:
خواهش تو
چه بی تابانه میخواهمت!
تو را دوست دارم
و این دوست داشتن
حقیقتی است که مرا
به زندگی دلبسته می کند
.
❣ ❣ ❣ ❣ احمد شاملو ❣ ❣ ❣ ❣
.
امروز بیشتر از دیروز دوستت میدارم …
و فردا بیشتر از امروز!
و این ضعف من نیست قدرت توست!
.
❣ ❣ ❣ ❣ احمد شاملو ❣ ❣ ❣ ❣
.
من عاشقانه دوستش می داشتم
و او عاقلانه طردم کرد
منطق او
حتی از حماقت من، احمقانه تر بود …!
.
❣ ❣ ❣ ❣ احمد شاملو ❣ ❣ ❣ ❣
.
ای راحت جان من،آرام خیال من
وقتی که تو اینجایی،شیرین به بری دارم
مجنون به لیلی و یوسف به زلیخایش
هر کس به کسی نازد،من خوبتری دارم
❣ ❣ ❣ ❣ بهمن کیا ❣ ❣ ❣ ❣
.
در فراسوی مرزهای تنم
تو را دوست میدارم
در آن دوردست ِبعید
که رسالت ِاندامها پایان میپذیرد
و شعله و شور ِ تپشها و خواهشها
بهتمامی
فرو مینشیند
و هر معنا قالب ِ لفظ را وامیگذارد
چنان چون روحی
که جسد را در پایان ِسفر ،
تا به هجوم ِکرکسهای ِپایاناش وانهد …
در فراسوهای عشق
تو را دوست میدارم
در فراسوهای پرده و رنگ
در فراسوهای پیکرهایِمان
با من وعدهی دیداری بده
.
❣ ❣ ❣ ❣ احمد شاملو ❣ ❣ ❣ ❣
.
با همه ی بی سرو سامانی ام
باز به دنبال پریشانی ام
طاقت فرسودگی ام هیچ نیست
در پی ویران شدنی آنی ام
آمده ام بلکه نگاهم کنی
عاشق آن لحظهی طوفانی ام
دلخوش گرمای کسی نیستم
آمده ام تا تو بسوزانی ام
آمده ام با عطش سالها
تا تو کمی عشق بنوشانی ام
ماهی برگشته ز دریا شدم
تا تو بگیری و بمیرانی ام
خوب ترین حادثه می دانمت
خوبترین حادثه می دانی ام؟
حرف بزن ابر مرا باز کن
دیر زمانی است که بارانی ام
حرف بزن حرف بزن – سالهاست
تشنه ی یک صحبت طولانی ام
ها…. به کجا میکشی ام – خوب من؟
ها… نکشانی به پشیمانی ام
❣ ❣ ❣ ❣ محمدعلی بهمنی ❣ ❣ ❣ ❣
.
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیرم
یک قطره ی آبم که در اندیشه ی دریا
افتادم و باید بپذیرم که بمیرم
یا چشم بپوش از من و از خویش برانم
یا تَنگ در آغوش بگیرم که بمیرم
این کوزه ترک خورد! چه جای نگرانی است
من ساخته از خاک کویرم که بمیرم
خاموش مکن آتش افروخته ام را
بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم
.
❣ ❣ ❣ ❣ فاضل نظری ❣ ❣ ❣ ❣
.
كسی شبيه تو در من مرا به دريا برد
رسيدهام به يقين اينكه ناخدای منی
ولی سؤال بدون جواب ماندهی من!
تو ای غريبه كه هستی؟ كه آشنای منی
❣ ❣ ❣ ❣ محمد سعید عرفانی منش ❣ ❣ ❣ ❣
.
موج عشق تو اگر شعله به دل ها بکشد
رود را از جگر کوه به دریا بکشد
گیسوان تو شبیه است به شب اما نه!
شب که انقدر نباید به درازا بکشد
خودشناسی قدم اول عاشق شدن است
وای بر یوسف اگر ناز زلیخا بکشد
عقل یک دل شده با عشق
فقط میترسم
هم به حاشا بکشد هم به تماشا بکشد
زخمی کینه من این تو و این سینه من
من خودم خواسته ام کار به اینجا بکشد
یکی از ما دو نفر کشته به دست دگریست
وای اگر کار من و عشق به فردا بکشد
❣ ❣ ❣ ❣ فاضل نظری ❣ ❣ ❣ ❣
اگر شعر عاشقانه دیگه ای میشناسید که خوندنش شما رو به وجد میاره حتما با ما در میون بذارید.
نظرات کاربران