فایل صوتی غزل شماره 17 حافظ
گوینده : حسین پناهی
سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت
.
تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت
جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت
.
سوز دل بین که ز بس آتش اشکم دل شمع
دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت
.
آشنایی نه غریب است که دلسوز من است
چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت
.
خرقه زهد مرا آب خرابات ببرد
خانه عقل مرا آتش میخانه بسوخت
.
چون پیاله دلم از توبه که کردم بشکست
همچو لاله جگرم بی می و خمخانه بسوخت
.
ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم چشم
خرقه از سر به درآورد و به شکرانه بسوخت
.
ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی
که نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت
معنی غزل شماره 17 حافظ
بیت اول : شرار عشق و اندوه هجران یار در دلم آتش افکند و آن آتش آنچنان سرکش و سوزنده بود که سراسر وجودم را بگداخت.
بیت دوم : دوری از دلدار تنم را بیقرار و بیمار ساخت و آتش عشق دلبر جانان روانم را نیز بسوزاند.
بیت سوم : بنگر که چه سوزی در دل داشتم که از فراق یار چنان گریستم که شعله ی شمع که بی پروا پر پروانه ی عاشق را به آتش میکشد دلش به حال من دلخسته بسوخت.
بیت چهارم : شگفت آور نیست اگر دل آشنا به حالِ زار من بسوزد زیرا اندوه عشق و گریه ی بی امان چنان مرا از خود بیخود ساخته که دل بیگانگان نیز به حال من میسوزد.
بیت پنجم : بنای زهد و پارسایی مرا شراب ناب ویران و نابود کرد و مستی آن شراب آتشناک خرد مصلحت اندیش مرا از بین برد.
بیت ششم : دلم از پشیمانی توبه از باده نوشی و عشق ورزی همچون ساغری که به هنگام توبه بشکستم درهم شکست و در آن مدت که خویشتنداری میکردم و به زهد ورزی ریایی روی کرده بودم جگرم از غم دوری از نوشیدن شراب و ترک لذتِ مستی و شیدایی آتش گرفته بود.
بیت هفتم : داستان عشق و توبه را به درازا نمیکشانم و به همین قدر بسنده میکنم که اندوه هجران یار و اشک آتشین دوری از معشوق سبب شد که به شکرانه شکستن توبه و روی آوردن به مستی و شیدایی خرقه بسوزانم و به عشق و شوریدگی روی آورم پس تو نیز بیش از این از من دوری مکن و بازگرد.
بیت هشتم : ای حافظ داستان سرایی بس است باده بنوش که همه شب را به شکوه از معشوقی گذراندی که باز آمدنش همچون افسانه، هرگز به واقعیت نمیپیوندد و شمع نیز کم کم رو به خاموشی است و بامداد نزدیک است.
برای دنبال کردن ما درصفحات مجازی کلیک کنید.
نظرات کاربران