فایل صوتی غزل شماره 12 حافظ
ای فروغِ ماهِ حُسن، از روی رخشان شما
آبروی خوبی از چاه زَنَخدان شما
.
عزم دیدار تو دارد جانِ بر لب آمده
باز گردد یا برآید؟ چیست فرمان شما؟
.
کَس به دور نرگست طرفی نبست از عافیت
بِه که نفروشند مستوری به مستان شما
.
بخت خواب آلود ما بیدار خواهد شد مگر
زان که زد بر دیده آبی، روی رخشان شما
.
با صبا همراه بفرست از رخت گل دستهای
بو که بویی بشنویم از خاک بستان شما
.
عمرتان باد و مراد ای ساقیانِ بزمِ جم
گر چه جام ما نشد پُر مِی به دوران شما
.
دل خرابی میکند، دلدار را آگه کنید
زینهار ای دوستان جان من و جان شما
.
کی دهد دست این غرض یا رب که همدستان شوند
خاطر مجموع ما، زلف پریشان شما
.
دور دار از خاک و خون دامن، چو بر ما بگذری
کاندر این ره کشته بسیارند، قربان شما
.
میکند حافظ دعایی، بشنو، آمینی بگو
روزی ما باد لعل شَکَّرافشان شما
.
ای صبا با ساکنانِ شهرِ یزد از ما بگو
کای سر حق ناشناسان گوی چوگان شما
.
گر چه دوریم از بساط قرب، همت دور نیست
بندهٔ شاه شماییم و ثناخوان شما
.
ای شَهنشاه بلند اختر، خدا را همتی
تا ببوسم همچو اختر خاک ایوان شما
معنی غزل شماره 12 حافظ
بیت اول و دوم : ای دلبر پری چهره ای که ماه آسمان آرا پرتو زیبای خود را از سیمای درخشان تو گرفته و چهره ی دلربای تو نماد و مفهوم واقعی زیبایی است بیش از این تاب دوری و جدایی از تو را ندارم، بسی نمانده که جانم از تن بر آید فرمان تو چیست؟ بمیرم؟ یا به امید دیدار تو زنده بمانم؟
بیت سوم : تا هنگامی که چشمان مخمور تو دلربایی میکند هیچکس از دل سپردن به تو گزیر ندارد و زاهدان ریایی بیهوده میکوشند که صاحب دلان را از عشق تو بر حذر دارند
بیت چهارم : یقین دارم سرانجام اشکی که از دیدن پرتو روی تو و حسرت وصالت بر سیمایمان میچکد بخت خفته ی ما را بیدار خواهد کرد و خواب غفلت را از دیدگانمان خواهد زدود
بیت پنجم : ای یار آرزومندم پیامی که بوی خوش آشنایی از آن به مشام رسد برای این عاشق شیدا بفرستی زیرا آن پیام به سانِ گلدسته ای از گلزار مشک بوی، رخت مشام جان مرا از بوی دلآویزت عطرآگین می نماید
بیت ششم : ای نیک بختانی که همدم پادشاه هستید امیدوارم عمری دراز همراه با کامروایی داشته باشید گرچه از سوی شما لطفی شامل حال ما نگردیده است.
بیت هفتم : ای دوستان دل و جانم بیتاب و پریشان است بر من رحمت آورید و محبوب مرا که فرمانروای وجود من است از حال زار من آگاه کنید باشد که بر من رحمت آورد.
بیت هشتم : پروردگارا چنین میپندارم که هرگز آن هنگام فرا نخواهد رسید که دل سرگشته ی ما با دست یابی به زلف پریشان یار و بهره مندی از وصال او آرام و شادمان شود.
بیت نهم : محبوبم عشق تو مرا به خاک و خون کشید آنگاه که از کنار کشته ی ما میگذری به هوش باش که به خاک و خون آغشته نگردد.
بیت دهم : دلدارم دعایی میکنم که امیدوارم بشنوی و از خدا بخواهی که به واقعیت بینجامد و آن دعا این است آرزو دارم روزی فرا رسد که بوسیدن لبان سرخ و نوشین شما نصیب ما گردد.
بیت یازدهم : ای نسیم بامدادی آنگاه که به شهر یزد گذر کردی به مردم آن دیار بگو امیدوارم پروردگار همه ی ناسپاسان و بدخواهان شما و فرمانروای شما را نابود کند.
بیت دوازدهم : گرچه اکنون ما از دربار آن بزرگمرد دوریم دلمان با یزدیان است و دعاگوی شما و چاکر و دل سپرده ی شاه شما هستیم.
بیت سیزدهم : ای پادشاه همایون جاه! تو را به پروردگار سوگند به من توجهی کن باشد که روزی من هم بتوانم چون پرتو ستارگان خاک آستان شما را ببوسم.
گوینده : حسین پناهی
برای دنبال کردن ما درصفحات مجازی کلیک کنید.
نظرات کاربران