فایل صوتی غزل شماره 14 حافظ
گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب
گفت در دنبال دل، ره گم کُنَد مسکین غریب
.
گفتمش مگذر زمانی، گفت معذورم بدار
خانه پروردی، چه تاب آرد غم چندین غریب
.
خفته بر سنجاب شاهی نازنینی را چه غم
گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب
.
ای که در زنجیرِ زلفت جای چندین آشناست
خوش فتاد آن خال مشکین بر رخِ رنگین غریب
.
مینماید عکسِ مِی، در رنگِ رویِ مه وشت
همچو برگِ ارغوان بر صفحهٔ نسرین، غریب
.
بس غریب افتاده است آن مور خط، گرد رخت
گر چه نَبوَد در نگارستان، خط مشکین غریب
.
گفتم ای شام غریبان طُرِّه شبرنگ تو
در سحرگاهان حذر کن، چون بنالد این غریب
.
گفت حافظ آشنایان در مقام حیرتند
دور نَبوَد گر نشیند خسته و مسکین غریب.
معنی غزل شماره 14 حافظ
بیت اول : گفتم ای پادشاه زیبارویان بر این عاشق بیچاره رحم کن گفت دلدادگان شیدایی که در پی دل میروند سرانجام آواره و گمراه خواهند شد.
بیت دوم : گفتم کمی درنگ کن که این عاشق زار بر چهره و بالای تو بنگرد گفت: نمی توانم، معذورم بدار، ناز پرورده ای چون من یارای شنیدن آه و ناله و دلجویی از این همه عاشق آواره را ندار
بیت سوم : نازپروردگانی که چون پادشاهان بر بستر نرم میآرمند از این که دلدادگان و شیفتگانشان بر خار و خاشاک بخسبند و سر بر سنگِ سخت نهند نمی اندیشند.
بیت چهارم : ای نازنینی که گیسوی تابدارت منزلگاه انبوه شیفتگان تو است به راستی آن خال سیاه دلربا بر آن سیمای آراسته و دلفریب بسیار زیبنده و بجا می نماید.
بیت پنجم : هنگامی که سرخی باده بر سپیدی سیمای سیمین و دل آرای تو در می آمیزد چهره ی فریبنده ات چنان زیبا و شگفت انگیز است که گویی در برگ گل نسرین پرتو گل میگون درخت ارغوان نمودار شده است.
بیت ششم : آن کُرک مشکین ابریشم گونه که بر گرداگرد روی زیبایت رسته بسی دلفریب و شگفت انگیز است گرچه چون در کارگاه نقش آفرینی چهره نگاران رنگ سیاه نیز وجود دارد، جای شگفتی نیست
بیت هفتم : گفتم ای محبوب من که سیاهی زلف مشکینت نمادی از شبهای تار عاشق تیره روز است از ناله های سوزناک سحرگاهی من شب بیدار دردمند بپرهیز.
بیت هشتم : پاسخ داد ای حافظ، عاشقان دیرین من هنوز سرگشته و نابکام اند پس جای شگفتی نیست که عاشق از راه رسیده ای چون تو اینگونه خسته و درمانده باشد و از ناکامی بنالد.
گوینده : حسین پناهی
برای دنبال کردن ما درصفحات مجازی کلیک کنید.
نظرات کاربران