حافظ خوانی غزل شماره 14 حافظ |گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب
بازدید 326
0

حافظ خوانی غزل شماره 14 حافظ |گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب

فایل صوتی غزل شماره 14 حافظ

گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب

گفت در دنبال دل، ره گم کُنَد مسکین غریب

.

گفتمش مگذر زمانی، گفت معذورم بدار

خانه پروردی، چه تاب آرد غم چندین غریب

.

خفته بر سنجاب شاهی نازنینی را چه غم

گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب

.

ای که در زنجیرِ زلفت جای چندین آشناست

خوش فتاد آن خال مشکین بر رخِ رنگین غریب

.

می‌نماید عکسِ مِی، در رنگِ رویِ مه وشت

همچو برگِ ارغوان بر صفحهٔ نسرین، غریب

.

بس غریب افتاده است آن مور خط، گرد رخت

گر چه نَبوَد در نگارستان، خط مشکین غریب

.

گفتم ای شام غریبان طُرِّه شبرنگ تو

در سحرگاهان حذر کن، چون بنالد این غریب

.

گفت حافظ آشنایان در مقام حیرتند

دور نَبوَد گر نشیند خسته و مسکین غریب.

معنی غزل شماره 14 حافظ

بیت اول : گفتم ای پادشاه زیبارویان بر این عاشق بیچاره رحم کن گفت دلدادگان شیدایی که در پی دل میروند سرانجام آواره و گمراه خواهند شد.


بیت دوم : گفتم کمی درنگ کن که این عاشق زار بر چهره و بالای تو بنگرد گفت: نمی توانم، معذورم بدار، ناز پرورده ای چون من یارای شنیدن آه و ناله و دلجویی از این همه عاشق آواره را ندار


بیت سوم : نازپروردگانی که چون پادشاهان بر بستر نرم میآرمند از این که دلدادگان و شیفتگانشان بر خار و خاشاک بخسبند و سر بر سنگِ سخت نهند نمی اندیشند.


بیت چهارم : ای نازنینی که گیسوی تابدارت منزلگاه انبوه شیفتگان تو است به راستی آن خال سیاه دلربا بر آن سیمای آراسته و دلفریب بسیار زیبنده و بجا می نماید.


بیت پنجم : هنگامی که سرخی باده بر سپیدی سیمای سیمین و دل آرای تو در می آمیزد چهره ی فریبنده ات چنان زیبا و شگفت انگیز است که گویی در برگ گل نسرین پرتو گل میگون درخت ارغوان نمودار شده است.


بیت ششم : آن کُرک مشکین ابریشم گونه که بر گرداگرد روی زیبایت رسته بسی دلفریب و شگفت انگیز است گرچه چون در کارگاه نقش آفرینی چهره نگاران رنگ سیاه نیز وجود دارد، جای شگفتی نیست


بیت هفتم : گفتم ای محبوب من که سیاهی زلف مشکینت نمادی از شبهای تار عاشق تیره روز است از ناله های سوزناک سحرگاهی من شب بیدار دردمند بپرهیز.


بیت هشتم : پاسخ داد ای حافظ، عاشقان دیرین من هنوز سرگشته و نابکام اند پس جای شگفتی نیست که عاشق از راه رسیده ای چون تو اینگونه خسته و درمانده باشد و از ناکامی بنالد.


گوینده : حسین پناهی

برای دنبال کردن ما درصفحات مجازی کلیک کنید.

اشتراک گذاری

نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *